خوشبختی مثل یخ می مونه که اگه وقتی توی دستته ،مشتتو گره کنی و بخوای محکم نگهش داری ،آب می شه و فقط سردی و کرختیش توی حافظه دستت باقی می مونه.دوست داشتن تو هم عین خوشبختیه.می خوام لبریز بشم از تو تا بگم دوستت دارم تا ذره ذره تو رو نفس بکشم تا یه وقت چشم باز نکنم ببینم فقط توی خاطرم ،جا خوش کردی.... 

 

.... 

چشمامو که باز میکنم و جای خالیت رو می بینم ترجیح میدم تا ابد با چشم بسته توی خاطره هام دنبالت بگردم....دنبال همون اندک نشونه هایی که بهم بخشیدی.... 

گوشیم رو از خودم دور نمیکنم تا عکس تو همیشه همراه قطره های اشکم باشه.... 

و صداتو هر شب مرور میکنم تا به یاد لالایی هات آروم شم.... 

 

آخ که نفهمیدی چطور میشه عاشق شد و عاشقانه رد شد 

آخ که نفهمیدی چطور به سوگ عشق نشستم... 

 

اینا مهم نیست.... 

مهم اینه که تو بخشی از روح منی و این قانون زندگیه.... 

مهم اینه که دیدمت...مهم اینه که میدونم هستی....مهم اینه که هر جا باشی گوشه ای از قلبت همیشه مال منه....مهم اینه که میبینمت....شاید...روزی....جایی....حتی دور

این روزهایی که درد قلب امانم رو میبره و شب تا صبح بیدارم... 

این روزهایی که هر لحظه تنهایی برایم پر از آرامشه و هر جمع بالای یک نفر برام عذاب.... 

این روزهایی که ساکتم و سکوتم به علامت رضا معنا شده... 

این روزهایی که خسته هستم از هر تلاشی برای چیزهایی که میخوام 

این روزهایی که فقط دیگه توان مبارزه با دنیا رو ندارم 

 

دارن به حساب روزهای شیرین نامزدی میگذرن 

روزهایی که همه شادن از پیدا کردن همسر ایده آلشون....همه لبریز از خنده هستن از پایان تنهایی شون...همه سرشون رو به افتخار بالا میگیرن تا اونو به هم معرفی کنن.... 

 

اما من... 

سرم رو بالا نمیارم...چون آسمون دیگه حرف شیرینی برام نداره....دیگه خنده ام از دل نیست چون جز نیشخند حرف تازه ای واسه دنیا ندارم....هیچ چیز ایده آل نیست چون بازی فقط می تونه در حد بازی باشه.... 

 

این روزا سکوت من فقط و فقط یک درده....دردی که حتی تو هم نمیدونی....دردی که کمتر کسی چشید....کمتر کسی فهمید... 

 

دارم بازم لجبازی میکنم....بازم با خودم.... 

میخوام حرفم نشکنه....بهت گفته بودم روزی که بخوای برم میرم و به این شک نکن.... 

به کلام نه....با رفتارت رفتنیم کردی و من برای برنگشتن مخالفتی نکردم و این سکوت شده قصه ای که نمیخوامش اما داره خونده میشه.... 

 

 ای کاش میدونستم که می ارزه... 

ای کاش مطمئن بودم که درست همینه که رفتیم 

ای کاش...ای کاش بیهوده نخونده بودیم.... 

خط آخر

کی فکرشو می کرد که خط آخر قصه ی پر هیاهوی من و تو فقط و فقط یک سکوت تلخ باشه؟

کی فکرشو میکرد عشق عمیقی که با تک تک ذرات وجودم لمسش کردم منو آن چنان مسخ کنه که بی صدا رهاش کنم؟

کی فکرشو میکرد واژه های تو آنقدر تغییر کنه که دیگه نشه نشونه ای از رویاها پیدا کرد؟

راه رو گم کردیم...

و حتی تلاشی برای دوباره پیدا کردنش نمی کنیم...

به سادگی پذیرفتیم که باید همین باشه....

و من به خاطرش هرگز خودم رو نمی بخشم....

گرچه تو رو همراهی میکنم توی مسیر این جدایی

اما....

سخت بود قبول اینکه بهای عشقم تا این حد کم بود....

میرم....میری

به پشت سر نگاه نمی کنم نگاه نمی کنی

فقط میریم تا دنیا سر ناسازگاری نداشته باشه

میریم چون....نه....هیچ دلیلی قابل قبول نیست....

جواد....

حرف های تلخ من دیگه گفتنی نیست....

اما اگر هنوز می تونی رویای گذشته رو به خاطر بیاری حتما می فهمی سکوتم از چیه

بی حوصله نه.... بی نیاز نه....

من فقط در سوگ این عشق سیاه پوشم....

نباید می شد....

قسم به خدایی خدا بهای عشق من این نبود.... 

 

دوستت داشتم...دارم... و خواهم داشت....عاشقانه 

و تو یگانه عشق قلب من می مونی 

شاید نه در دنیا 

اما روح من جز تو در دسترس کسی نخواهد بود 

این 1 سال با تو بودن به بهای همه ی عمرم می ارزید.... 

همیشه در ابتدا و انتهای دعاهام حضور داری  

لحظه ای از یادم نمیری 

کاش احساسم رو از حرفام بخونی.... 

کاش....قدری فقط قدری هنوزم به حرفهام آشنا باشی.... 

 

گذشتن سخته.... 

خیلی سخت.... 

 

اما به قیمت خوشبختی و اعتقادات تو میرم.... 

که تو با ارزش ترین چیز من در دنیا هستی... 

 

در پناه حق