راز

خواستم بدونی به اندازه ی همه ی قلبم بهت سپردم تا در حد توانش زخم هاتو آروم کنه

شاید موفق نبودم...شاید خیلی کم بودم.... شاید نمیتونستم محرم اون زخم ها باشم....شاید...

اما با همه ی داشته هایی که واسم مونده بود.... با همه ی توانم....سعی کردم....حتی اگر کم بودم...و این کم بودن تقصیر من نبود....

هر جایی هر لحظه ای که غمی توی دلت نشست هر جایی که دلتنگ بودی و صبرت کم شده بود هر جایی بهت زخمی زدن هر جایی که وادار به سکوتت کردن فقط دستت رو روی قلبت بزار و بدون همه ی قلب من با همه ی کوچیکیش اونجاست تا ذره ای فقط ذره ای باعث آرامشت باشن....

هیچ وقت نمیتونی حد حرفهای منو بخونی چون احساس فقط تجربه کردنیه اما میخوام تا ابد یادت بمونه معنای احساس منی و باور کنی که برای من این کم نیست....

هر جای دنیا که باشم هر جای دنیا که باشی با آخرین تصویری که موقع خداحافظی ازت دارم به یادتم تاااااا دنیایی که دیگه روحم بدون هیچ بندی به سمتت بیاد....بدون که اون روز آزاد میشم.... آزاد از این دنیای محدود....

جواد....با همه ی وجودم مدیون عشقی هستم که بهم دادی....بخند....خنده ات همه ی نیاز منه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد