وقتی به یاد می آورم که دیگر نیستی بغض رفتنت ،نفس کشیدن را از خاطرم محو می کند

وقتی به یاد می آورم که دیگر فاصله ی میان ما تنها کیلومترهای جاده ها نیست....

وقتی بی تابانه جستجوی می کنم و می فهمم خیال عبثی است پیدا کردنت

 

خدای من....

عشقم....قلبم....وجودم....

همه را یک باره به تو می سپارم

می دانم بهتر از من محافظتش می کنی

او را به دستان توانای تو میسپارم تا ناتوانی من زندگی او را محدود نکند

خداوندا

از عزیزترینم گذشتم فقط به خاطر تو

که می دانم تو برایش بهتر و بالاتر از منی

درد نبودنش را از دلم نگیر

بگذار به همین درد غریبانه ی قلبم دلخوش باشم که نشانه ای از اوست....

خدای من

لبریزم از ترس....تنهایی....از غم و دلتنگی

اما دلم به جزیره ای خوش است که رفت و برایم باقی گذاشت

برای همان ساحلی که کنارش نشستم....سرم را به روی شانه اش تکیه دادم....و برایم لالایی شیرینش را خواند....

لالا لا لا بخواب شیما گل من

بخواب مونس تنهای دل من

....

 

آخ خداااااااا

میدونی چه سخته عاشق بشی و بگذری؟

اما ممنونم

ممنونم که طعم عشق رو بهم نشون دادی....

حالا خوب می دونم که دل من آدم با ارزشی می خواست....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد