میشینم بی هدف آرشیو میخونم.... 

توی خاطره هامون غرقم که اس ام است میرسه.... 

چی شده که یاد من افتادی؟؟؟ نکنه دلتنگیم این بار اونقدر قوی بود که تو رو به یاد من انداخت؟ 

 

بهت میگم...تعجب میکنی از سوالم...شاید انتظارش رو نداشتی...شاید چون خبر نداری این ۲-۳ روز چی کشیدم دور از تو.... 

شاید ذوقت رو هم کور کردم....نمیدونم....شاید هم اصلاْ ذوقی نبود.... 

 

باز هم میخونم... 

قصه ی اون ۱۰ ماه منو ۲۰ ماه تو که هنوز به ۱۰۹ نرسیده تمام شد.... 

قصه ی همه ی حرف های عاشقانه مون....قسم هایی که ساده کنارشون زدیم.... 

تو هم یادت هست؟ 

یادت هست  که چه صاف و ساده به هم از عشق میگفتیم؟ 

یادت هست چقدر کنار هم آروم بودیم؟ 

یادت هست که شب جز کنار تو نمیخوابیدم.... 

 

آخ خدای من... 

کی میدونه که من بعد از اون شب تلخ دیگه نتونستم رویایی ببینم....کی میدونه که من هنوزم سیاه پوشم....کی میدونه چه دردی مدتهاست روی دلم سنگینی میکنه.... 

 

چیزی نمونده....و من... 

آه خدای من... 

من اینجا نیستم.... 

حالا چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد