سه(روز اول):

دیشب شکستم... 

نه خودم رو نه... 

سکوتم رو... 

بهت گفتم که اگر بخوام بمونی باهام چی میگی... 

دنبال یه اثبات بودی...اما حرف من یه سوال بود...شاید برای اینکه مطمئن باشم انجامش دادم... 

برای اینکه بعدها نگم که:نه! من هرگز شهامت گفتنش رو نداشتم... 

 

گفتن این حرف برای کسی مثل من خیلی سخت بود... 

اما ... احساس ارامش بعدش بیشتر اهمیت داشت... 

 

تو جواب دادی که:قرار نیست هر دوی ما اونقدر ضعیف باشیم که بگیم نمیتونیم بی اون یکی ادامه بدیم.... و تو معنای ضعف رو جور دیگه برداشت کردی.... 

 

اما من...قصد توضیح چیزی رو نداشتم...فقط لبخند زدم... 

و این لبخند،واقعی بود... 

 

شب مثل همه ی شبهای دیگه کنارم موندی و گفتی با هم آسمون رو ببینیم... 

چشمام رو بستم و به آسمون رویاهام نگاه کردم 

آسمونی که دیگه خالی و بی نور نیست... 

تک ستاره ی روشنی داره که میتونه شب هامو مهتابی کنه... 

و من...عاشق این شب هام... 

همین شبهایی که کنارم میشینی در آغوشم میگیری و در گوشم زمزمه میخونی... 

صدای تو تمام ترس ها تنهایی هامو نابود میکنه... 

 

و دیشب تصمیم مهمی گرفتم... 

و الان بهت گفتم... 

گفتم که ۱۰ ماه از زندگیتو میخوام...میدونم که فرصت کمی نیست... 

اما تو هم اینو خوب میدونی که زیاد هم نیست... 

و هنوز هم منتظر تو و جوابت هستم... 

نمیخوام بهش فکر کنم که ممکنه چی بگی... 

میخوام این بار بی فکر انتظار بکشم... 

و حداقل امید داشته باشم که قبول میکنی ۱۰ ماه با من باشی... 

۱۰ ماه به تمامی با هم باشیم... 

بی تفکر جدایی...بی حرفی از رفتن... 

جوری که انگار دنیایی بعد از این ۱۰ ماه نیست... 

از ۱۰ ابان امسال تا ۱۰ شهریور سال اینده.... 

 

میخوام در تمام عمرم یه ۱۰ ماه اونجوری که همیشه رویاشو داشتم زندگی کنم 

میخوام اگر هیچ وقت دیگه نتونستم به احساس عجیبی که به تو دارم برسم حداقل حسرت نخورم... 

میخوام ریسک این کار رو بپذیرم... 

 

از تو هم نگران نیستم 

چون دیشب دیدم که میتونی از پس مشکلات بربیای 

دیدم که میتونی احساساتت رو خوب کنترل کنی... 

 

حالا منتظرم... 

منتظرم ببینم خدا چی برامون رقم میزنه... 

 

و بعد ببینم راه درست چیه... 

 

امروز... 

قراره روز خوبی باشه... 

یه روز خوب برای هر دوی ما... 

 

بیا...صبحانه اماده است  

 

 

بعدا نوشت:  

و اینم جواب تو: 

باشه...تو گفتی ۱۰ ماه ... من میگم ۲۰ ماه ... بهت قول شرف میدم هیچی ما رو از هم جدا نمیکنه... هیچی بینمون فاصله نمیندازه ... هیچی شیما... اینو منم میخوام... دیگه هم هیچ حرفی درش نیست... چونه بی چونه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد